سلسله داستان‌های مهاجرت به کانادا – مشاورهٔ مهاجرت و ارائهٔ خدمات مهاجرت غیر قانونی – بخش آخر

قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید

امیرحسین توفیق – ونکوور

«خب، بفرمایید، سراپا گوش و در خدمتم»

«خواهش می‌کنم. تقریباً سه ساعت کامل در ساختمانی که در مرز آمریکا و کاناداست حضور داشتم و در مدت این سه ساعت، شاید دو ساعت و نیمش رو در حال پرسش و پاسخ بودم. آفیسر مرزبانی کانادا به آگهی استخدام دسترسی داشت و اون رو کاملاً بررسی کرد، کلیهٔ مدارک من رو بازبینی کرد و فرم درخواست ویزا رو هم با دقت کامل بررسی کرد.»

«راستی، چه مدت طول کشید که جاب آفرتون تأیید بشه؟ درواقع LMIA اپروو شده رو کی دریافت کرده بودید؟»

«این‌جور که من متوجه شدم، LMIA اپروو شده بود و فقط اسم من رو بهش اضافه کردند که حدوداً یک هفتهٔ بعد تأئیدیه‌اش رو دریافت کردم و با اون به‌همراه فرم درخواست ویزای کار به مرز مراجعه کردم. خلاصه اینکه، آفیسر دم مرز کلی من رو سؤال‌‌پیچ کرد که چقدر بابت این جاب آفر پول دادم و آخرش هم اصلاً متقاعد نشد که من اون جاب افر رو بدون پول دادن گرفته باشم، چون اعتقاد داشت که یه حسابدار نمی‌تونه به‌طور طبیعی جاب آفری دریافت کنه که هیچ ارتباطی با سوابق کاریش نداره. در طول اون نیم ساعتی هم که به من گفت برم و بشینم، ظاهراً با کارفرما و در واقع مدیر اون رستوران تماس تلفنی گرفته بود و ایشون گفته بوده که اصلاً من رو نمی‌شناسه! رفت و برگشت من به مرز حدودا ۷-۸ ساعت طول کشید و تقریباً شب بود که رسیدم خونهٔ برادرم و داستان رو براش گفتم. اون تأکید کرد که در اسرع وقت بیام پیش شما و به‌همین دلیل هم من سرزده اومدم که باید ببخشید.»

«اصلاً ایرادی نداره. اما متوجه نشدم که در نهایت چه اتفاقی افتاد.»

«آفیسر پرونده درخواست ویزای کار من رو رد کرد و یک برگه گذاشت جلوم که امضا کنم و من هم امضا کردم و یک نسخهٔ اون رو هم خودش برداشت. بفرمایید، این همون برگه‌ایه که به من تحویل دادند.»

«Departure Order?‎.‌ ای بابا، می‌دونید این چیه؟»

«درست نه. این‌قدر عصبی شده بودم و این‌قدر از من سؤال کردند که فقط می‌خواستم زودتر از اونجا بیام بیرون. و وقتی گفت که پرونده رو رد می‌کنم و این رو امضا کن و برو، خوشحال شدم که دارم نجات پیدا می‌کنم. به‌همین دلیل اومدم اینجا که ببینم این چیه و من الان باید چکار کنم؟»

«خانم فرنوش، بر اساس این برگه‌ای که صادر شده و اونچه که توش قید شده، شما ۷۲ ساعت فرصت دارید که کشور رو ترک کنید و در زمان خروج هم باید به مأموران مرزبانی کانادا اعلام کنید که در حال ترک کشورید تا برای شما Departure Certificate صادر کنند، در غیر این صورت، این برگه به Deportation Order تبدیل می‌شه و شما در آینده بسیار سخت بتونید به کانادا برگردید.»

«چی؟!!»

فرنوش شروع به گریه کرد و تازه متوجه اتفاقی که افتاده بود، شد.

«متأسفم. بهتر بود کارتون رو با کسی دنبال می‌کردید که متخصص باشه و خب، طبق نظر شما، هزینه‌ای رو می‌گرفت که با بودجه‌تون مطابقت داشت. متأسفانه شیادان و کلاهبرداران همه‌جا هستند و بدون اینکه هیچ تخصصی داشته باشند، شما رو به دردسر انداختند.»

فرنوش همان‌طور که اشک می‌ریخت پرسید:

«الان باید چکار کنم»

«این برگه تاریخ و ساعت خورده و ظرف کمتر از ۷۲ ساعت باید خودتون رو به مرزبانی کانادا مستقر در فرودگاه معرفی کنید و اعلام خروج کنید و اگر حتی یک ساعت ازش بگذره، به دیپورت تبدیل می‌شه. راهکار دوم اینه که یک وکیل برای شما در دادگاه فدرال کانادا تشکیل پرونده بده و اون رو متوقف یا تبدیل کنه که البته با توجه به فرصت بسیار کمی که هست، اگر این قصد را دارید، باید سریعاً اقدام کنید.

ببینید، هیچ زمانی از شخصی که در کاری که نیازمند داشتن تخصص و به‌خصوص مجوز هست، هیچ تخصصی نداره، استفاده نکنید، تأکید می‌کنم، هیچ زمانی. شما الان ویزای توریستی دارید و می‌تونید به‌راحتی برگردید و البته این سابقه در پرونده شما ثبت شده و هر بار در مرز ورودی، کلی سؤال و جواب خواهید شد. یک سؤال، آیا مدت اقامت خودتون رو در طول این مدت تمدید کردید؟ چون اگر اشتباه نکنم، بیشتر از شش ماهه که در کانادا ساکن‌اید.»

«بله. اونم بنا به تأکید و اصرار برادرم این کار رو انجام دادم.»

«خب. خوبه که به حرف ایشون در این زمینه گوش دادید. در هر حال، از اتفاقی که براتون افتاده متأسفم و امیدوارم که در آینده هیچ مشکلی براتون به‌وجود نیاد و انشاءالله به‌زودی بتونید برنامه مهاجرتی‌ای رو که مطابق با شرایط خودتون باشه پیدا کنید و بر اساس اون اقدام کنید. فقط، لطفاً دفعهٔ بعد، حتماً از شخصی کمک بگیرید که متخصص باشه و مجوز داشته باشه تا مشکلات این مدلی نداشته باشید.»

«یعنی هیچ راه دیگه‌ای وجود نداره؟»

«متأسفانه نه. Departure Order که صادر بشه، بسیار جدیه و حتماً باید بر اساس اون اقدام عاجل بکنید.»

پایان

ارسال دیدگاه